نفس ما مهتابنفس ما مهتاب، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما مهتاب

بازم شیرین

1-توی شهر بادی آخر وقت داشتی با یه پسر کوچولو بازی میکردی که کوچولوی مذکور متوجه نبودن مادرش شدو زد زیرگریه...دختر مهربون من در حالیکه منو بهش نشون میداد میگه" گیه نکن نی نی... مامانی اونجاست!!"....عزیزمی  2-غصه خورد تو فرهنگ لغت مهتاب خانوم ما معانی مختلفی داره نمونه اش: داشتی آب میخوردی که شکمت صدا داد باخنده و تعجب می گی"شمکم غصه خورد"!!!.....یه بارم چندتا پفک خورده بودی و فک کنم به معده ات نساخته بود ترش کردی گفتی" دهنم غصه خورد!!" و دقیقا بعدش همه ی پفکا رو بالا آوردی... 3-داشتی شیر میخوردی و بابا داشت کاراشو میکرد و همزمان قربون صدقه ات میرفت : نفس بابا..جون بابا....دختر بابا...ادیبوی بابا!!....که دست از شیرخوردن ک...
28 خرداد 1392

لطفا اسپیکرها روشن...!!!

دختر قشنگم دقیقا 3ساعته دارم تلاش میکنم این صدایی که از شعرخوندنت ضبط کردیم رو بذارم روی وبلاگت و بالاخره موفق شدم...من که کلی ذوق میکنم از شنیدنش...در ضمن این فایل رو عمه جوون ضبط کرده من اداره بودم...مادربزرگ و علی و عارف هم دارن کمکت میکنن...الهی قربونت بشم من که 20 تا!! دوسم داری...عاشقتم کلوچه خوشمزه ی من...     بعدا نوشت:بیست و سومین ماه زندگیتم گذشت فرشته من...وارد آخرین ماه از دو سالگیت شدیم ...وشروع تدریجی از شیر گرفتن...ومن مبهوت این که چقدر بزرگ شدی ناگهان!!!!!      ادامه مطلب و عکس .... داری تلویزیون میبینی...!!ای جوونم یار بیرون رفتنات ...اینروزا اگه بخوایم بریم بیرون خرسی ...
13 خرداد 1392

با من قدم بزن.....

دختر خوب و مهربونم سلام..هوا عالی شده و جوون میده واسه بیرون رفتن و گشتن با یه کوچولوی مهربون و مودب که همیشه دست مامان تو دستشه و مامان انگار داره رو ابرا راه میره...عاشق اینم که دست تو دست هم قدم بزنیم خیلی عالیه واسه همینم تقریبا هر روز عصر باهم میزنیم به پارک و خیابون و کلی با هم خوش میگذرونیم..ومن هم عاشق این روزهام که کاش تا ابد ادامه داشته باشن... تصویر تو ضمیمه ی همه ی لحظات شاد زندگیمونه.جاری باش در تمام لحظاتمون..دوستت داریم   وقتی آدمو مجبور میکنی برای دیدن فواره ها (آب بازی) ببریمت وسط میدون...   وقتی مامان عکس بازیش میگیره..... وقتی مهتاب میگه" آی لابیو پی ام سی"!!!!!!(ببخشید همش تقصیر ما...
1 خرداد 1392

22 ماه عشق...

  92.2.12 وارد 22 امین ماه زندگیت شدی 2 ماه مانده به 2 سالگی... واین هدیه ی بزرگ من در روز مادر بود...22 ماه مادر نامیده شدن...هدیه کوچکی نیست!! برای من بزرگترین و زیباترین هدیه دنیاست...برایت از صمیم قلب دعا می کنم مادر شوی، سخت است ولی لذتش به تمام سختیهای دنیا می چربد...دوستت دارم هدیه ی عزیز و دوست داشتنی من... همسر عزیز و دختر مهربانم از شما بخاطر "بودنتان" که بزرگترین موهبت الهی است تا ابد سپاسگزارم.میخواهم بدانید که برای من هیچ هدیه ای بالاتر از شما و سلامتتان نیست و نخواهد بود.دوستتان دارم... ازین روزهای شیرین چند عکس هم در ادامه  برات میذارم..یادگار 21 امین ماه زندگیت...   بعدا نوشت:  هر...
16 ارديبهشت 1392

روزهای پر بهار...

سلام دردونه ی من...روزهای بهاری امسال با تو رنگ و بوی دیگه ای داره..دوست دارم همش باهم بریم بیرونو قدم بزنیم البته اینجا هنوز هوا عصرا سرده و هنوز بعضی وقتا باید کاپشن بپوشی!ولی عاشق این روزام ...عاشق لحظه هایی که تو توشون هستی ...من هستم وبابایی...عاشق این عشقی که بینمون هست...نمیدونم با چه زبونی باید شکرگذار این لحظه ها باشم...عزیزم داریم لظه لحظه به 2سالگیت نزدیک میشیم و سایه ی یه اندوه لحظه لحظه بزرگتر میشه...از شیر گرفتنت...چیزی که اصلا دوست ندارم بهش فک کنم...آخرین باری که بهت شیر بدم...حتی تصورش هم قلبمو به درد میاره...اما گریزی هم ازش نیست...از خدا میخوام مثل همیشه بهمون کمک کنه...خوب بگذریم...14 فروردین تولد سعید عزیزم بود ..یادش ب...
29 فروردين 1392

تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟؟

سلام سلام صدتا سلام...اومدیم با کلی انرژی و طراوت که ازین روزهای بهاری زیبا و پرخاطره گرفتیم..امیدوارم بهار و سال قشنگی پیش روی همه باشه...مهتاب قشنگم هم 1/12 وارد 21 امین ماه زندگیش شد...امیدوارم سرتاسر عمرت بهاری باشه عشق کوچولوی شیرینمان... یه عالمه عکس داریم پشت سر من بیا ادامه مطلب ... قرار نیست که همش لباس دخترونه بپوشم..تنوعم لازمه... بازی...بازی....یه عالمه بازی توی روزهای قشنگ تعطیلات...پشت سر مهتابم مسجد جامع زیبا و باستانی شهرمونه... ببینین چه فرفره ی بزرگی دارم..... هفت سین باسلیقه ی یکی از رستورانای شهرمون... هفت سین که از دست مهتاب فرار کرده رفته...
14 فروردين 1392

اولین پست سال 1392

      زمستانست و بی برگی بیا ای باد نوروزم              بیابانست و تاریکی بیا ای قرص مهتابم                                                                                  (سعدی)   امسال بهار آغاز زیبایی برای ما داشت...حضور زیبای تو در دومین بهار زندگیت در کنار ما بزرگترین عیدی و موهبت الهی برای ماست..برای همه دعا کردیم و از خدا خواستیم هر روزمان پر از عشق ،سلامتی و تغییر ب...
4 فروردين 1392

آخرین پست سال 1391

سلام عزیز دل مامان امروز میخوام برات چند تا عکس و یادگاری از این مدت بذارم و فک می کنم آخرین پست امسالت باشه...اولش بگم که هر دومون باهم خروسک گرفتیم بعد از سفر پر برفمون به مشهد...آخه بابا نذر کرده بود و میخواست عمه بابابزرگ  که هیچ بچه یا فامیلی نداره وشاید نزدیک 100سال عمرش باشه رو ببره زیارت..ما هم ازین کار زیبای باباجون استقبال کردیمو باهاشون همراه شدیم خاله زهرا هم با ما راهی شد و من خوشحال ازینکه یه نیروی کمکی عالی دارم...قصد خریدم داشتیم که یهو اونهمه برف اومد به عمرم اونقد برف ندیده بودم ...یه روز کامل تو خونه ی دایی حسین جون حبس شدیم و البته در کنارشون خیلی خندیدیم و خوش گذروندیم..ولی با همه ی این سرما و یخبندان از خیر بازار ...
24 اسفند 1391

تقویم سال 92 مهتاب خانومی

سلام بالاخره تقویم مهتاب جونم آماده شد..خیلی خوشگل شده یعنی من خیلی دوسش دارم...امیدوارم خودشو بقیه هم خوششون بیاد...یه سورپرایز دیگه هم واسه عیدش دارم...راستی اینجا میخواستم از نانا جون که طراحی تقویمو انجام دادن تشکر کنم...لینک و بنرشونو برای دوستان میذارم ... http://baby-graphic.blogfa.com اینم تقویم خوشگل مهتابم خیلی نازه نه؟؟ اینم هدیه نانا جون ...مرسی عزیزم.. ...
8 اسفند 1391