بازم شیرین
1-توی شهر بادی آخر وقت داشتی با یه پسر کوچولو بازی میکردی که کوچولوی مذکور متوجه نبودن مادرش شدو زد زیرگریه...دختر مهربون من در حالیکه منو بهش نشون میداد میگه" گیه نکن نی نی... مامانی اونجاست!!"....عزیزمی
2-غصه خورد تو فرهنگ لغت مهتاب خانوم ما معانی مختلفی داره نمونه اش: داشتی آب میخوردی که شکمت صدا داد باخنده و تعجب می گی"شمکم غصه خورد"!!!.....یه بارم چندتا پفک خورده بودی و فک کنم به معده ات نساخته بود ترش کردی گفتی" دهنم غصه خورد!!" و دقیقا بعدش همه ی پفکا رو بالا آوردی...
3-داشتی شیر میخوردی و بابا داشت کاراشو میکرد و همزمان قربون صدقه ات میرفت : نفس بابا..جون بابا....دختر بابا...ادیبوی بابا!!....که دست از شیرخوردن کشیدی و گفتی" جاااانم بابا...!!"
4- تو پارک داشتی بازی میکردی و من وبابا که حوصله مون سررفته بود میخواستیم با وعده ووعید بکشونیمت بیرون...من و بابا: مهتاب بریم بستنی بخریم باشه؟!...بریم شیبا بخریم ..شیبای آبلو(شیبای آلبالو)..باشه؟!...بریم چیپس بخریم..لواشک...مهتاب با عصبانیت:"هر چی میخوای بگیر بیا گیگه..!!" من و بابا
5-شب عروسی بودیم و مهتاب همش وسط با بچه ها میرقصید..فردا صبحش در حال شیر خوردن:" مامانی منتور بذال نای نای کنیم....منتورو میشناسی؟؟!!" در حال دی دی خوردن دنبال آهنگ منصور گشتن نوبره واقعا...ما تا 20 سالگی ...ولش کن بیخیال...
6-بعضی وقتا که از کاریت ناراحت میشم اخم میکنم ..توام برای اینکه از دلم در بیاری گردنتو کج میکنی و پشت سر هم میگی:" دختر خوبی ام؟؟! ...دختر نازی ام؟؟...آیه؟؟(آره)....بخند.." و من خیلی خودمو کنترل میکنم ..چند لحظه بعد که یادم میره و یه لبخند میزنم با ذوق میگی.." خندیدی مامانی....دختر خوبی ام!؟؟"
ادامه چندتا عکس میذارم...
باغ بابا و توت خورون...
قربونت برم که اینقد خوشگل رنگش کردی...
اولین باری که دخترم لامپ رو تونست روشن کنه...
کشف فلش مموری پشت تلویزیون و مراحل تعجب خانوم کوچولو!!15دقیقه با تعجب باهاش ور میرفتی!!
کفش مامان...متر خیاطی...الان چه حس داری کوچولوی من؟؟
آماده برای رفتن به تولد آرام کوچولو...
یک شکار لحظه های دیگه...11تا 1 در ساعت 11:11 دقیقه شب23 خرداد..شب انتخابات ریاست جمهوری...!