نفس ما مهتابنفس ما مهتاب، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما مهتاب

عشقی که با گذر هر روز بزرگتر میشود...

1393/8/30 10:09
نویسنده : مامان مریم
1,296 بازدید
اشتراک گذاری

رسیدیم به اول آذر ..پاییز هم به ماه آخرش رسید..واقعا در تعجبم ازین گذر بی محابای روزها و شبها...زندگی با تمام توانش در جریانه وما که غرق این جریان سیال و زلال و پر فراز و نشیب هستیم...و تو دخترک زیبای من که هر روز زیباتر و تواناتر از قبل به زندگیه ما لبخند میزنی..

12 آبان امسال نتونستم برات پست بذارم ولی شدیدا به یاد 12 آبان سه سال پیش بودم...هوا و عطر وبوی خونه منو میبرد به اون روزای لعنتیه دوس داشتنی..حالت تهوعای تموم نشدنی و به هر بهانه..ویاری که به خونه و بابا داشتم ! ...یه ماهی که نتونستم پامو تو خونمون بذارم و مامان که همیشه با محبت تموم سفره رو توی آفتاب حیاط مینداخت و نعناهای تازه ی باغچه رو میچید تا بلکه بتونم یه لقمه غذا بخورم ...بالا آوردنا وخرابکاریای که تو خونه میکردم و حس تمیز کردنشم نداشتم و بعد یهو میدیدم بابا مصطفی همشونو تمیز کرده ...صبحهای زود که از خواب بیدار میشدمو اینقدر ضعف داشتم که کنار تختت حتما باید خرما یا بیسکویت میبود ...و باز تهوع تهوع تهوع ....12 آبان هر سال شروع این دوره ی سخت اما پر از خاطره س ...روزی که فهمیدم دارم مادر میشم...و تو در وجودم جوونه زدی...و چقدر خوشبخت بودم من اونروز ...

و البته 12 آبان امسال 40 امین ماهگردت هم بود ...فرشته ی 40 ماهه ی من..و من به سنت هر ماه به چشمای پر ستاره ات خیره شدم و برای خودم جشن گرفتم ...

به برکت حضور تو این 40 ماه پر از عشق و خیر بوده..و هر روز عشقی که تو این خونه موج میزنه بزرگتر و عمیق تر میشه ...

               

خداروشکر میکنم برای دیدن اون خط دوم کمرنگ که آرزوی خیلیاس..برای چشیدن حس مادری..برای سلامت و شیطنتتت و برای اذیتات ..شکر میکنم برای سقفی که مارو کنار هم جمع کرده ..برای گرمایی که تو این شبای سرد زیر این سقف جاریه...

ادامه مطلب و روز نگار این ماه...

 

بدون شرحمحبت

محبت

عاشقتم بوس

اینم صندلی قورباغه هدیه ی این ماهت که عاشقشی..

روز عاشورا که رفته بودیم بیهود روستای بابابزرگ..اونروز ناهار فقط نون خوردی اونم یه نون درسته با ولع تمام ولی بعدش تا سه روز همش ترش میکردیو میگفتی غصه خوردم !...اینجا هم یه زمین زعفرونه که بخاطر مراسم عزاداری هنوز چیده نشده بود...

گلهای زیبای زعفرون که پر از طراوت و نشاطن..

اینم یه روز برفی وسط آبانماه...

دختر کوچولوی از مهد برگشته ی من با اون ستاره های روی لپشمحبت

خوشمزه ها:

* ساعت 1 گذاشتمت پیش مامانی بزرگ و قرار بود ساعت 2:30 که بابا تعطیل شد بیاد دنبالت بری خونه ولی تا 7 خونه ی مامانی بزرگ مونده بودی.وقتی اومدم دنبالت ازت پرسیدم خوشگلم چرا نرفتی خونه پیش بابا ؟ با صدای نازدار گفتی:"بابا که اومد دنبالم متوجه شدم ! که تو رو میخواستم "متنظر

* "مگه نگفتم با این مانتوی بنفشت اون شال بنفشتو بپوشی ؟! " وقتی مامان ست کردنو رعایت نمیکنه !

* داشتی یه قضیه راجبه محمدحسین تعریف میکردی و من حواسم به گوشیم بود (قهر) آخرش همونجوری گفتم ماشاله محمدحسین ...با عصبانیت میگی :" این که ماشاله نداره ..!! وای وای داره !"سکوت

 

پسندها (3)

نظرات (13)

عاطفه
30 آبان 93 23:30
عزیزمی با این حس مادرانه ی قشنگت ! ولی لوس هم هستی با اون ویار ننرت به جناب پدر و چه خوش به حالت بوده اون وقتا واسه خیلی چیزا خیلی دوستون دارم
عاطفه
30 آبان 93 23:33
اولا که خوش به حال ما و بعضی ها که بعضی عکسارو داغ داغ میبینیم و دوما که از زعفرونای من عکس نندازی بذاری اینجا چشم میخورن یا مردم دلشون میخواد و بعد تر از اون چه حیاط نقلی و قشنگیه من دلم میخواد و بعد بعدترش چه ستاره هایی داره این ماه خانوم با اون لباس خوشگل و ناز و ادش.
عاطفه
30 آبان 93 23:34
واقعا بچه باید بهت میگه ؟ خودت بلد نیستی چه جوری ست کنی ؟ واقعا که. آفرین مهتابم
عاطفه
30 آبان 93 23:34
الهییییییییییییی فدای این متوجه شدن ات بشم من عزیزممم
عاطفه
30 آبان 93 23:35
صندلی قورباغه ای هم مبارک .
مریم مامان دونه برفی
1 آذر 93 11:04
1- چهلمین ماهگردت مبارک مهتاب جون عزیزو خوشگلم 2- منم همون که هلن گفت
بانو
6 آذر 93 15:21
سلام برای بچه ها قانون، قانون است! www.banoo.ir/post/1299 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
فاطمه
8 آذر 93 23:53
زیبای منه... دوسش دارم با اینکه دورم ازش. هم زمان هم مکان...
بانو
10 آذر 93 12:16
سلام مادران معتاد اینترنتی www.banoo.ir/post/1281 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
بانو
16 آذر 93 12:37
سلام مجموعه های آموزشی کودکان؛ فرصت یا تهدید www.banoo.ir/post/1358 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
مامی مهتا
24 آذر 93 10:35
عزیزمی مریم بانو ...من یادمه دفعه قبل که اومدم برات پست گذاشتم چرا الان نیست ؟؟؟؟؟؟ به هر حال عاشق خودت و دخملیتم مریمی
عمه زری
24 آذر 93 16:08
آپم
مامان رادمهر
25 آذر 93 10:16
منم عاشقشم عاشق اون چشماي خوشگلش دستاي تپليش اون حرفاي خوشمزش و موهاي پرپشتش ....... قربونش برم .......