به روایت تصویر...
این روزا حال و هوای عید و خونه تکونی و خرید رو می شه همه جا دید ...روزا و سالها مثل برق میگذرن...مامان حسابی به فکر تغییر و تحوله باورت نمیشه بس که نقشه می ریزم تو ذهنم بعداز ظهرا با همه ی خستگی خوابم نمیبره!! این نیز بگذرد جدی نگیر عزیزم...توام که هر روز خانوم ترو شیرینتر...تو این مدت 1روز!! رفتیم پیش عمه جون و کلی بهمون خوش گذشت ..پریشبم بخاطر در آوردن 4امین دندون نیشت تب کردی و من کل شبو بالای سرت بیدار بودم ببین چه مامان خوبی داری...فرداش وقتی به بابایی گفتم "من دیشب اصلا نخوابیدم" در حال خوردن ناهار با کمال تعجب پرسید چرااااااا؟؟؟ ..قربون حس پدرانه برم من..(شوخی بود بابایی جون)...خلاصه که همه چی خوبه فقط یه عالمه کار دارم واسه عید ...ج...