نفس ما مهتابنفس ما مهتاب، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما مهتاب

دوستای جدید مهتاب جونم...

1391/9/10 12:56
نویسنده : مامان مریم
680 بازدید
اشتراک گذاری

بازی

این روزا مهتاب عاشق بازیه...مخصوصا اگه یه همبازی خوب و بیکار گیرش بیاد...دیگه محاله ولش کنه مگه اینکه طرفش در بره ...از خود راضیبا همه چیم سرگرم میشه....بابایی هم دیشب براش پرنده خریده بخاطر اینکه تو از پرنده های مائده خوشت اومده بود (خدا شانس بده)خنثیخلاصه دوتا همبازی کوچولو هم تو خونه داری که البته حسابی ازت میترسن طفلکیا...استرستا میبیننت

صداشون درمیاد...دیشب موقع خریدنشون توی مغازه 3تا خرگوش سفید خوشگلم بودن که

عاشقشون شده بودیو اصلا نمیترسیدی ازشون..طفلیا رو با گوشاشون میگرفتی و بلند

میکردی...امروزم با هم رفتیم خونه ی "النا" بوسش میکردیو میگفتی"چش داله"!!! خیلی واست

عجیب بود که چشم داره؟؟!!...کلیم با اسباب بازیاش حال کردی...چند تا عکسم برات میذارم اینجا..


بازی

بازی با بابایی...وسط توپ بازی در میریو میای پشت مبلا قایم میشی...وروجک..

بازی1

به این حلقه ات میگی"پیتیکو"!!!! وجه تسمیه اشو باید بعدا ازت سوال کنم؟؟!؟!

دالی

دالی مهتاب......مهتاب کجاست؟ندیدینش؟؟!!

داللللللیییییی.....عاشق دالی بازی هستی...

لیمو

اینم آموزش لیمو خوردن به سبک بابایی..!!!!!تعجببعد یه بازی مشتی میچسبه...ولی نه دیگه اینجوریش!!

10

اینم نتیجه اش!!...چقدم با اشتها میخوردی...اونم آبجیته که از دستت داره کله اشو میکوبه زمین....کلافه

حموم

بازم حموم و بازم یه هلوی پوست کنده...خیلی تو حموم خوردنی میشی نامرد...

بوس

"بوس کومزه"..(خوشمزه)

اینم "تو تو" کوچولوهای مهتاب...جغله ها دارن دوربینو نیگا میکنن...الهی بگردم دلم میسوزه براشون تو قفسن...

توپ

اینم توپای جدیدت که خودت انتخابشون کردی...سلیقه ات پسرونه استا!!!

النا

در حال برگشتن از خونه النا...

توتو

بازی کردن با پرنده های بیچاره...بیشتر شکنجه شون میدی آخه میترسن تکونشون میدی...

بابابزرگ

تنها هله هوله ای که بابا اجازه داده بخوری...پاستیل ..بابابزرگ جون برات خریده بود....

بازی

دخملم با پرنده هاش پاستیلشو قسمت میکنه...فدات بشم مهربون من...

بازی های مهتاب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

دایی آخری
28 آبان 91 21:12
توتوهای تی تی


شعر جدیده؟!..دایی آخری کی میای دیگه..چشامون سفید شد به در!!....عاشورا تاسوعا رو بیا دیگه تنبلی نکن...دل مهتاب برات تنگ شده...
مامان هلیا
29 آبان 91 7:17
دااااااااااااااااااالی مهتاب جون
واقعاً بعد حموم خوردنی شده ها. هوووووووووووووم
خداحفظش کنه خیلی خواستنیه.
درضمن خودتون هم مشخصه خانوم خیلی تمیز و کدبانویی هستی


آخ جون این آخری رو خیلی دوست داشتم ممنون مامان هلیا جون...فدای شما وهلیای خوشگلمم بشم...


مامان بهار
29 آبان 91 12:58
چه روز بروز خانوم تر می شه متاب جونی!!
به به از این دخمل بلا!!!
چه آستین کوتاهی تنش کردین


چشم هم بزنیم خانم میشن این فسقلیا...آخه خونمون هنوز گرمه..
مامان آنیا
29 آبان 91 22:42
ای جان من تو رو می خورم انقدر که خوشمره هستی قربون اون لیمو خوردنت برم امان از دست این بابا ها که میخوان بچه هاشونو خودکفا بار بیارن


امان ازین باباها...اتفاقا استعداد بچه ها تو یاد گرفتن چیزای بد خیلی بیشترم هست..

خاله معصومه
15 بهمن 91 19:16
قربونت برم عزیزم سعید و سیما چشم به راهت اند!!!!





الهی قربون سعید و سیما برم من...خوب شما بیاین پیشمون دیگه