شیرین زبونیا...
مامان نوشت 1: دیروز با هم تو اتاق بودیم از دست شیطنتات با حالت قهر اومدم بیرونو توی حال
نشستم..از اتاق بیرون اومدی ..منو نمیدیدی...صدا میزدی" مامانی م یم ...مامانی...عشک من.."
مامان نوشت 2: چند وقت پیش توی یه عروسی آهنگ درپیته "چین چینه دامنت ..از خونه بیرون نیا میدزدنت"رو شنیدی از اون موقع همش میخونی" دامنت...نیا بیرون..میدزدن..."
مامان نوشت 3: داشتیم با بابایی تلویزیون میدیدیم که کنار میز تلویزیون یه دفعه ای شروع کردی به خوندن" بف مایید شام...عسیسیم بف مایید شام.."
مامان نوشت 4: سر سفره غذا که داریم میکشیم میگی"ب به ..غذای کومزه..."
مامان نوشت 5: پرستارت که میخواد بره بهش میگی" ممنون ..سلامت"
مامان نوشت 6:بابایی که بغلم میکنه پاهاتو میکوبی زمینو با عصبانیت میگی" بابایی نکن ..بگلش نکن دیگه"
مامان نوشت 7: وقتی میخوام پوشکت کنم پودرتو برمیداری و خودت پودرتو میپاشی.البته با در بسته..
مامان نوشت 8:قشنگ مفهوم مزه ها، سردی و گرمی، مالکیت رو میفهمی...پرتقال میخوری
میگی" تشه"...بستنی میخوری میگی" اخه.."(یخه)....لباس بابا..کیف مامان..کفش مهتاب..
مامان نوشت 9: دیشب بابایی رفت حموم و چون یه کم سرماخورده بود روسری منو سرشکرد...مهتاب :"لباس مامانی بده" با گریه...
مامان نوشت 10: اعتماد به نفست منو کشته..هر کاری داری که نیاز به بغل داری مثلا میخوای پرنده هاتو ببینی میگی"مامانی بیا بگلم !!!!! بلیم توتو ا."