اولین پست سال 1392
زمستانست و بی برگی بیا ای باد نوروزم بیابانست و تاریکی بیا ای قرص مهتابم (سعدی)
امسال بهار آغاز زیبایی برای ما داشت...حضور زیبای تو در دومین بهار زندگیت در کنار ما بزرگترین عیدی و موهبت الهی برای ماست..برای همه دعا کردیم و از خدا خواستیم هر روزمان پر از عشق ،سلامتی و تغییر باشد...به امید آنکه خداوند توفیق دهد روزهای زیبای زندگیمان را در کنار هم به تمامی زندگی کنیم...عشق بورزیم و زیبا ببینیم..و دریابیم که تنها امروز از آن ماست..
اینم عکس هفت سین امسالمونه...تا لحظه تحویل سال چندین بار به همش ریختی ...امروز 4ام فروردینه ..دایی جونا اومدن ولی عمه ها و عموها هنوز نیومدن...لحظه تحویل سال دو مهمون عزیز داشتیم وروز دوم فروردین یه جشن به یاد ماندنی ..عروسی عمو مسنن و خاله زری مهربون ..دوستای خوب و همیشگیمون که امیدوارم همیشه در کنار هم خوشبخت باشن..عکسا رو در ادامه مطلب ببین
لحظه تحویل سال ساعت 14:31 روز چهارشنبه 30 اسفند 91
لحظه هایی که دلت میخواد کش بیان...
مادربزرگ عزیزت که افتخار دادن و لحظه تحویل سال رو اومدن پیش ما...بابابزرگ مهربون که اون موقع آبیاری داشتن امیدوارم خدا به کارشون برکت بده...مادربزرگ رو خیلی دوست داری و ما هم همیشه بهشون زحمت میدیم...امیدوارم خدا سایه ی پر مهرشون رو همیشه برای بابا مصطفی و ما حفظ کنه...و بهشون سلامتی و طول عمر باعزت بده..از همینجا هم دستشونو میبوسیم...
ومهمون عزیز دیگه مون که سال تحویل در کنار ما بود پسر عمه ی مهربونت محمدمهدی بود...خدا بیامرزه عمه طاهره عزیز رو که خیلی زود ما رو تنها گذاشت..و غمش هنوز ما رو هر سال متاثر میکنه مخصوصا با دیدن بچه های دوست داشتنیش ...منم عاشق عمه بودم و هنوز که هنوزه وقتی یاد مهربونیاش میوفتم چشمام پر اشک میشه..کاش تورو دیده بود....
ببخش که ناراحتت کردم عزیزم...حالا چند تا عکس از اولین گردش سه نفره نوروزیمون میذارم...
قدم زدن در هوای بهاری نسبتا سرد
داری مورچه ها رو بهم نشون میدی...
اولین گل لاله ای که امسال دیدیم ...
دنیا سراسر آسمان میشود وقتی دستانت را میگیرم...
فدای اون نگاه پرالتماست بشم..چشم اومدم ....
اینم یه لحظه ی20....20 ماه و 20 روزو 20 ساعت و 20 دقیقه و 20 ثانیه سن 20 ترین اتفاق زندگیمون....