با من قدم بزن.....
دختر خوب و مهربونم سلام..هوا عالی شده و جوون میده واسه بیرون رفتن و گشتن با یه کوچولوی مهربون و مودب که همیشه دست مامان تو دستشه و مامان انگار داره رو ابرا راه میره...عاشق اینم که دست تو دست هم قدم بزنیم خیلی عالیه واسه همینم تقریبا هر روز عصر باهم میزنیم به پارک و خیابون و کلی با هم خوش میگذرونیم..ومن هم عاشق این روزهام که کاش تا ابد ادامه داشته باشن...
تصویر تو ضمیمه ی همه ی لحظات شاد زندگیمونه.جاری باش در تمام لحظاتمون..دوستت داریم
وقتی آدمو مجبور میکنی برای دیدن فواره ها (آب بازی) ببریمت وسط میدون...
وقتی مامان عکس بازیش میگیره.....
وقتی مهتاب میگه" آی لابیو پی ام سی"!!!!!!(ببخشید همش تقصیر مامانشه)
وقتی کوچولوی ما رمانتیک میشود....
این عروسک لاکی رو("کولاکی") چند وقتیه بعد از مدتها پیداش کردی و حسابی دوسش داریو حسابی باهاش لاو میترکونی...دیشب با بابا غرق سریالها بودیم..البته حواسم به توام بود .لاکی رو بغل کرده بودیو راش میبردی ..بعد اومدی گذاشتیش روی میز تلویزیون و گفتی" قرقونت بشم من..بشین"...بعد صفحه تلویزیونو نشونش دادی و میگی:"ببین حمیم سلطان چی داله..!!!!"..بعدش لاکی از روی میز افتاد ..ورش داشتیو محکم بغلش کردی راش میبردیو میگفتی :" بمیلم الایی.."!!! خداییش از سریال خیلی جذابتر بودی..حالا ببین ماجراهای خودتو لاکی:رفیق گرمابه و گلستان که میگن همینه...بردیش با خودت دستشویی
عشقولانه ها....
لاکی بالش میشود...
اینم چندتا عکس همونجوری...
یاد این عکس هندیای قدیم میوفتم....:
اولین موی گیس شده ی دخملی:
"شرت بادی" (شهربادی) و "بپر بپر " های مهتاب....
تاب بازی پدر و دختری....
عاشق بیرون رفتن با خاله ای...آخه با خاله که باشی هرچی بخوای همون میشه....
این دو تا عکسم مربوط به استقبال خاله و داییه که از مکه برگشته بودن...مال زمستون نیستا همین 10 روز پیشه...هوا هنوز اون موقع سرد بود..!!