نفس ما مهتابنفس ما مهتاب، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما مهتاب

روزهای پر بهار...

1392/1/29 16:34
نویسنده : مامان مریم
921 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دردونه ی من...روزهای بهاری امسال با تو رنگ و بوی دیگه ای داره..دوست دارم همش باهم بریم بیرونو قدم بزنیم البته اینجا هنوز هوا عصرا سرده و هنوز بعضی وقتا باید کاپشن بپوشی!ولی عاشق این روزام ...عاشق لحظه هایی که تو توشون هستی ...من هستم وبابایی...عاشق این عشقی که بینمون هست...نمیدونم با چه زبونی باید شکرگذار این لحظه ها باشم...عزیزم داریم لظه لحظه به 2سالگیت نزدیک میشیم و سایه ی یه اندوه لحظه لحظه بزرگتر میشه...از شیر گرفتنت...چیزی که اصلا دوست ندارم بهش فک کنم...آخرین باری که بهت شیر بدم...حتی تصورش هم قلبمو به درد میاره...اما گریزی هم ازش نیست...از خدا میخوام مثل همیشه بهمون کمک کنه...خوب بگذریم...14 فروردین تولد سعید عزیزم بود ..یادش بخیر سال 83 درست اولین روزی که بعد ازتعطیلات عید رفته بودم مشهد دانشگاه ،خبر تولدشو بهم دادن...چقد باید برای دیدنش انتظار میکشیدم...آخه من همیشه عاشق بچه ها و مخصوصا نوزادا بودم...سعید عزیزم بازم تولدت مبارک با آرزوی دیدن روز به روز موفقیتات...اینم عکسای شب تولد که خیلی خودمونی بود وخوش گذشت...

 

نفس من


 

بقیه شونو میذارم ادامه مطلب 

عشق من

سعید جون

تولد ومهتاب

جینگیل ما یه دقیقه هم یه جا بند نبود و همه چیو وارسی میکرد...

مهتاب نازم

اینم عکست با سعید دایی جواد و انیس خاله...

دایی جون

این  عکس هنری ام محصول مشترک هادی جون و مامانته...

عشقم مهتاب

 

 

اینجام اولین باریه که توت فرنگی خوردی و با این نگاه به ما فهموندی که دست نزنیم همشو میخوای خودت بخوری...خیلی بامزه میخوردیشون..عاشقش شدی..

عشق توت فرنگی

توت فرنگی

اینم اولین شنیون !! دخترم..

شنیون مهتاب

قربون فرشته ی خودم بشم من...هر وقت نماز میخونیم تو هم مهرمیاریو با ما نماز میخونی عشق من...این چادرم هدیه مادربزرگ مهربونته که از مشهد واست آوردن..اینجام فرشته ام بالاشو باز کرده....

فرشته

یه روز بهاریه بارونی که تو ماشین خوابت برد...

یه روز بارونی

این لاله ها هم هدیه ما به همه ی دوستای خوبمون که همراهیمون میکنن...دوستون داریم...

گل مهتاب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

khale masume
24 فروردین 92 18:27
دستت درد نکنه خواهر گلم بابت این مطلب!!!

عکساتم فوق العاده بود!!!

دوست دارم!




قربونت برم خواهر مهربون خودم...قابل تو و سعید عزیزمو نداره...ممنون بابت شب قشنگی که برامون ساختی...
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
24 فروردین 92 18:53
همیشه به شادی


ممنون عزیزم...
مامان مرتضی
24 فروردین 92 23:32
خدا همه پدر و مادرها رو برا بچه ها نگه داره


الهی آمین..
منصوره
25 فروردین 92 7:50
سلام مریمی عالییییییی بود...
ما اومدیم اما زود برگشتیم...میدنستم زمان واسه دیدن هم نداریم، این بود که تماسی نگرفتم....بیادتم


چه عجب از شما اینورا...بله دیگه تا بوده همین بوده..خیله خب ما هم میام اونورا دیگه...دمت گرم...
برا خنده
25 فروردین 92 12:58
محض رضای خدا یکی واسه این مادرا شفاف سازی کنه …!

اگه یه لباس جدید میخریم معنیش این نیست که میتونی قبلی رو دستمال بکنی




محض خنده
25 فروردین 92 13:11
یکی از فانتزیام اینه که توی دانشگاه یکی از اساتید تهدیدم کنه که بهت صفر میدم بعد منم در حضور همه برم جلوش سرمو بکوبم به دیوار بگم : منو از نمره میترسونی ؟ من زندگیمو باختم استاد . . . برو از خدا بترس . . . . . .
زهره
25 فروردین 92 15:56
چه خوشگل شده مهتاب با این شنیونی که مامان واسش زده ....الهی فدات بشه خاله...


ممنونم زهره جون...مهتاب خوشگلمو ببوس...
زهره
25 فروردین 92 16:01
اخ که چقدردوست دارم موهای مهتاب رواینجوری ببندم ولی نمیذاره .........برای همین همیشه کوتاه می کنم موهاشو.؟؟؟


ای جوونم...آره این وروجک ماهم سریع ترتیبشونو میده...ولی حیفم میاد موهاشو کوتاه کنم...
مریم مامان شیرین
26 فروردین 92 0:30
سلام عزیزم شما هم با افتخار لینک شدید

اول از همه تولد سعید جون مبارک

عکس های خوشکلی بود ازطرف من مهتاب جون رو ببوس


مرسی عزیزم...خیلی از دوستیتون خوشحالم...لطف داری عزیزم..
مامان شهاب
26 فروردین 92 9:27
خیلی ناه معصومی داره مهتاب خانم
مخصوصا با اون چادر سفید


الهی...چه خاله لطیفی..ممنونم از نگاه مهربونتون خاله جونم
باران زندگی
26 فروردین 92 11:34
دیگه مهتابمون چند وقتی درگیره
آخه چند ماهه دیگه بچه بی شیره
اینم دردی برای کودک فرداست
ولی دنیا پر از کلی خوراکیهاست
نترس جونم هزاران مزه همراته
اینا از برکت مامان و باباته


به به چه شعرایی...ما هم تو خونه مون باران داشتیمو همیشه حال و هوامون بارونی بود حتما شاعر میشدیم...خیلی باحال بود ...خیلی خیلی
مامان بابای الیسا
26 فروردین 92 14:03
چه ناز شدی خاله


مرسی خاله جون مهربونم...برای الیسای نازم
مامان مرتضی
26 فروردین 92 18:25
چرا عکس جدید نمیبینیم از مهتاب جوون؟؟؟؟
بله؟!!



مامان مرتضی جون ادامه مطلبو ندیدین؟یه عالمه عکس توشه که..همه هم جدیده...حتما ببینین
مریم
27 فروردین 92 9:35
سلام مامان مریم گل خیلی ممنون امیدوارم خدا دخترنازتون رو براتون نگه داره . نگران نباش عزیزم درسته که لذتی که درشیردادن هست رو نمیشه با چیز دیگری قیاس کرد.من هم وقتی به امیرعلی شیرمیدم دلم نمیخواد ازم جدا بشه .ولی همون طورکه خدای مهربون لذت مادرشدن و شیردادن رو بهمون بخشیده مطمئن باش که دراین جدایی نسبی هم کمکمون میکنه .


ممنون عزیزم بابت کامنت پرمهرت ...خوشحالم که اینجا همه همو درک میکنیم...امیدوارم خدا صبرشو و اراده اش رو بهم بده...خدا همیشه وجود پرمهرشونو برامون حفظ کنه
مامان محمود
27 فروردین 92 18:03
سلام خانمی دخمل ناز وجیگلی داری خدا حفظش کنه خوشحال میشم ب وب پسمل سر بزنی راستی سایتی که پست ثابت دخمل نازتو مونتاز کردی رو برام بفرس خیلی وقته دنبالشم ممنون میشم
http://yedoneh.niniweblog.com/


ممنون عزیزم...لطف داری باشه حتما عزیزم..
نازنین(مامان پارمین)
28 فروردین 92 1:48
ای جونم شینیونتو بخورم
نوش جونت توت فرنگی هایی که خوردی


شنیونه دیگه..مرسی خاله جووونم..
مامی مهتا
28 فروردین 92 9:01
عزیز دلم عکسهات خیلی ناز شده .... خوشحالم که این روزها بهتون خوش میگذره دلتون همیشه لبریز از عشق باشه و دلتون گرم .


ممنونم عزیزم...لطف داری...مهتای نازمو ببوس
مامان شهاب
29 فروردین 92 18:52
دلم برای عکسای مهتاب جون تنگ شد
آخیش حالا دوباره دیدمش
واقعا خیلی نگاه قشنگ و معصومی داره



مرسی عزیزم...قربونت برم منم همش به شهاب سر میزنم...دوستون دارم
زهره
30 فروردین 92 21:19
بهت تبریک میگم جزو پربازیدترین هاشدی..............


ممنون زهره جووونم...آره دیروز دیدم...باورم نمیشد خودم
نیم وجبی
30 فروردین 92 21:50
سلام دوست جونم خوبین؟امیدوارم ایام عید بهتون خوش گذشته باشه
دلم براتون تنگ شده بود شرمنده این مدت نشد بهتون اونجور که دلم می خواد سر بزنم
اما دیگه برگشتم و وب کسری رو آپ کردم خوشحال میشم بیاین پیشمون


ممنونم عزیزم...امیدوارم به شمام خوش گذشته باشه...چشم اومدیم...
سارا مامانی شیدا
1 اردیبهشت 92 10:34
مرسی بابت گلای قشنگت دلمون باز شد
امیدوارم همیشه همینجوری خوشحال و عاشق باشید و سایتون بالای سر مهتاب خانم زیبا باشهدوست خوبم


خودت گلی عزیزم...همینطور شما..شیدا و عاشق باشید..
مامان آنی
5 اردیبهشت 92 9:35
ای جونم چه خوشگل شدی مهتاب جونم
مریم جون این روزها هم میگذرد........


مرسی عزیزم چشماتون خوشگله...آره ولی خیلی سخته..امیدوارم بتونم از پسش بزبیام..
مهتاب جونی
5 اردیبهشت 92 15:43
دردش میاد اگه گازش بگیری مامانش؟؟؟؟
تمام عکسای مهتاب جون و دیدیم بعدشم پسندیدیم کی بیایم ببریمش؟؟؟؟؟؟آیا


امتحان می کنم......لطف کردین...با اجازه بزرگترا همین امشب خوبه؟؟...
عمو مسنن
7 اردیبهشت 92 9:32
سلام تی تی خوشگلم
دوست دارم و میبوسمت

این روزا درگیر مهمون داری و از این حرفام اگه دیرتر میام ربطی به چیزه دیگه ای نداره

خدا بهت سلامتی و طول عمر بده



ممنون عمو جووون ..من کوچولوام ولی درکتون می کنم...واز خدا میخوام همیشه خوشبخت و شاد باشین...به خاله جوونم سلام برسونین..
محمدحسين(قهرمان كوچك)
7 اردیبهشت 92 16:11
مرسي مهتاب جون كه به من سر زديد.
منم دوستت دارم.
خيلي بامزه خوابيدي.
لباس تولدت هم قشنگه


خواهش میکنم عزیزم..من همیشه میام وبلاگت...لطف داری داداش خووبم
باران زندگی
10 اردیبهشت 92 14:06
تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سرداشتن
چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن
حشمت و جاه سلیمان یافتن
شوکت و فرّ سکندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مُسخّر داشتن
برتو ارزانی که ما را خوش تر است:
لذت یک لحظه "مادر" داشتن!
---------------
روزتون مبارک



ممنون...خیلی شعر قشنگی بود..لطف عالی مستدام
مامان بهار
10 اردیبهشت 92 14:51
عجب خوشگل خانومی شده مهتاب
گلی!
چادرشم که دل ما رو برده!
همیشه دلتون شاد و خرم!




ممنون عزیزم...خیلی دوستون داریم..برای بهارم
مهتاب جونی
10 اردیبهشت 92 16:10
مهتاب جون این چشما پدر در میاره بعدنا ،توت فرنگی که میخوره که دیگه بیچاره میکنه


...آی گفتینا...
مهتاب جونی
10 اردیبهشت 92 16:23
این چشما پدر در میاره بعدنا...



بعدنا معلوم نیست پدر کی رو ولی الان که پدر مارو در آوردن..
مائده(ني ني بوس)
13 اردیبهشت 92 1:08
لباستم مثل خودت خوشگله


لطف داری خاله جووونم
دایی رضا
12 خرداد 92 8:38
خیلی خوشکل شی با لباس جدیدت دم بریده...دوست دارم دایی جون


مرسی دایی جوونم منم خیلی دوستون دارم