دخترم این روزها اینقد شیرین شدیو شیرین زبونی میکنی که میمونم کدومو بنویسم فقط اینو بدون که دنیام بدون تو و شیرینیات دیگه قابل تصور نیست حتی وقتی خوابی دلم برات تنگ میشه.فرشته ی من دیروز مامان گوشوارش کشیده شد و گوشش درد گرفت چند لحظه ساکت گوشمو گرفتم نگران شدیو چند بار صدام کردی..خواستم ببینم عکس العملت چیه ساکت موندم..دستمو کنار میزدیو صورتمو نیگا میکردی میخواستی ببینی گریه میکنم یا نه...با صدای لرزون صدام میکردی..که یهو خودتو انداختی بغلمو زدی زیر گریه...فدای دل مهربونت بشم که برای من گریه کردی ..بغلت کردم و غرق بوسه ات کردم...وقتی میبینم اینقد به من وابسته ای و برام نگران میشی انگار در اوج آسمونام ..توی خود خود بهشت..بهشت دیگه...