نفس ما مهتابنفس ما مهتاب، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما مهتاب

دغدغه ها....

این روزها شدید فکرم مشغوله...یه تلنگر کوچیک کافیه که بفهمی چقدر مسئولیتت سنگینه...چقدر راه داری تا مادر خوبی بودن...همیشه نوشتم"دوست دارم بینهایت.برای موفقیتت همه ی سعیمو میکنم .برای خوب بودن تو جونمو میدم.." ولی ....   کاش خودخواهی ها و بی ملاحظگیمون بذاره که درست عمل کنیم...چقدر کار داره که بتونی لوح سفیدی رو که بهت هدیه دادن زیبا و رنگی کنی...باید بفهمیم که مادربودن فقط نگران سلامت و وزن بچه بودن نیست...!! این فکر و عقاید یک شخصه که بهش ارزش میده و صدالبته عقاید و افکار هر کسی در کودکی و در خانواده شکل اصلیشو میگیره..و متاسفانه این قضیه رو خیلی سخت و پیچیده میکنه...خیلی خیلی...   تلنگر مذکور به چند روز گذشته برمیگرد...
7 مرداد 1392

عکسای آتلیه 2 سالگی

  اول از همه میخوام تو این پست از همه ی دوستای خوب و مهربون وبلاگیمون که با تبریکای قشنگشون در بهترین روز زندگیم نقش پررنگی داشتن یک تشکر ویژه بکنم و براشون بهترینها و زیباترین ها رو آرزو میکنم...دوستون داریم چند تا عکس یادگاری عجله ای برای تولدت گرفتیم...ولی من که دوسشون دارم..اولین بار بود که تو آتلیه می خندیدی...والبته کلی هم آتیش سوزوندی...ولی خوب بالاخره این هم خاطره شد....مثل همه ی روزهای زندگی که بی وقفه در گذرن...بقیه اشم ببین....     ...
25 تير 1392

رنگین کمان خوشبختیمان فردا سرآغاز تو و ماست....+عکس های تولد

شکوه این روز را که پر از رنگ و شادی است و برای تو و ما زیباترین سرآغاز به نظاره مینشینیم... تا یادآور طلوعت در آسمان آبی زندگیمان باشیم ... سالروز میلادت مبارک...    با یک دنیا رنگ و شادی تولدت را گرامی داشتیم تا بدانی پر رنگترین لحظه ی زندگیمان ،لحظه ی ورودت به دنیایمان بوده و هست...فرشته ی عزیزم دوستت داریم عاشقانه....   دخترم عاشق کادوی خاله اش شده بود و همش باهاش سرگرم بود... مهتابم مائده جون ساقدوشت بود و کل مراسم همراهت بود... مهمونای کوچولوی دوست داشتنیت.... کلی نقشه واسه رنگین کمون کوچولوم داشتم ولی موقع آماده کردنت خیلی همکاری !! ...
16 تير 1392

بازم شیرین

1-توی شهر بادی آخر وقت داشتی با یه پسر کوچولو بازی میکردی که کوچولوی مذکور متوجه نبودن مادرش شدو زد زیرگریه...دختر مهربون من در حالیکه منو بهش نشون میداد میگه" گیه نکن نی نی... مامانی اونجاست!!"....عزیزمی  2-غصه خورد تو فرهنگ لغت مهتاب خانوم ما معانی مختلفی داره نمونه اش: داشتی آب میخوردی که شکمت صدا داد باخنده و تعجب می گی"شمکم غصه خورد"!!!.....یه بارم چندتا پفک خورده بودی و فک کنم به معده ات نساخته بود ترش کردی گفتی" دهنم غصه خورد!!" و دقیقا بعدش همه ی پفکا رو بالا آوردی... 3-داشتی شیر میخوردی و بابا داشت کاراشو میکرد و همزمان قربون صدقه ات میرفت : نفس بابا..جون بابا....دختر بابا...ادیبوی بابا!!....که دست از شیرخوردن ک...
28 خرداد 1392

سالروز قمری زمینی شدنت

امروز اول شعبان 1434اهجری قمری است.دومین سالروز قمری میلادت..روزی سراسر خیر وبرکت که با وجود تو نورانی و جاودانه شد در دفتر زندگیمان.. دخترم پاکی زلال و بی پایان من:درست در چنین روزی موقع اذان ظهر صدای گریه ی پرهراست در گوشمان پیچید و تو مسافر زمین شدی و همسفر ما...میدانم فرشته ام دنیا جای پرهراسی است اما تنهایت نمیگذاریم.. نمیدانی چه حس زیبایی است تو را داشتن...کاش لیاقتش را داشته باشیم و قدر تک تک لحظه های حضورت را بدانیم کودکم:هنوز 22 روز دیگر تا 2سالگیت مانده اما میخواهم اعترافی بکنم .در این 2سال میخواستیم تربیتت کنیم اما تربیت شدیم..میخواستم مهربان و پاک باشی غافل از اینکه هستی و به ما هم آموختی چگونه بی اندازه و بی ادعا ...
20 خرداد 1392

یه بازی ویلاگی

باز هم یه بازی وبلاگیه دیگه و باز هم یه دوست خوب که مارو برای این بازی دعوت کرد ...... سارای عزیزم مامان شیداجون که همیشه دوستیش باعث دلگرمی و خوشحالیمون بوده و هست...بازی جالبی بود باعث شد یه کم به خودمون و آرزوهمامونم فک کنیم...خیلی وقت بود همه چیمون شده بود این کوچولوها...هرچند بیشتر جوابامون از اوناست ..همه ی زندگیمون شدن .....   1-بزرگترین ترست در زندگی چیه؟ جنگ 2-اگر 24 ساعت نامرئی میشدی چیکار میکردی؟ میموندم تو خونه ببینم مهتاب و مصطفی بدون من چیکار میکنن؟! 3-اگر غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن یکی از آرزویهای  5الی 12 حرفیت رو داشته باشه آن آرزو چیست؟ شفای کوچولوها 4-از ...
16 خرداد 1392