متفرقه از روزای با تو بودن....
فرشته ی من چرا رو زمین خوابیدی؟!....آخ من که از خوردن اود دستا سیر نمیشم....
نترس مامانی...این پاته بعد آب بازی!!!....اولین بار که دیدی خشکت زد نمیدونستی چی بگی...بعدش گفتی"اوف شده"....خدا نکنه عسلم..
دشمن این گردنبندتی...بذار یه دقیقه بمونه رو گردنت آخه شیطون..
مامان نوشت: دیروز خاله معصومه میگه سعید این چند روز با صلوات شمارش یه عالمه صلوات فرستاده گفته برای سلامتی و شفای مهتاب...قربون شما بچه ها و روح آسونیتون بشم من...از همینجا صورت تپلیتو میبوسم خاله جون...الهی همیشه سالم باشی....راستی باید بگم رابطه تو با سعید خیلی عاطفی و عشقولانه است وقتی بعد چند مدت همو نمی بینین کلی بوسش می کنی اونم همیشه دلش برات تنگ میشه و مامانشو مجبور میکنه بیان خونمون...توام که همیشه ورد زبونت سعیده...وصداش میکنی" سعید من!!...سعید مهتاب!!!....سعید دون!!!...."الهی فدای هر دوتون بشم من...
اینم تنها عکسی که از تو وسعید دارم...خونه مادربزرگ-دوره پنجشنبه ها-سعید مهتاب وانیسه