نفس ما مهتابنفس ما مهتاب، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما مهتاب

لحظه های شاتوتی...

1393/5/26 13:03
نویسنده : مامان مریم
456 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب برقا رو خاموش کرده بودیمو رو تختا دراز کشیده بودیم که بخوابیم طبق معمول دستم توی دستت بود و تو چند بار دستمو بوسیدی و هر بار من دستتو با عشق فشار میدادم که یهو بلند شدی و بالای سرم نشستی و صورتمو بوسیدی ..منم بوست کردم و شب بخیر گفتم و کلی خودمو کنترل کردم که از جو خواب خارج نشیم رفتی رو تختت و باز دو دقیق دیگه همون کارو تکرار کردی و من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و اومدم که روی تختت کنار تو بخوابم و تو انگار دنیا رو بهت دادن ..و بعد کلی بوسه بازی خوابت برد...خدایا شکرت مگه یه آدم دیگه چی میتونه بخواد وقتی آخر یه روز پرکار با اینهمه عشق و محبت به خواب بره..

دیروز بابا که از سرکار اومد خونه و منتظر ناهار بود خودتو انداختی بغلشو از ته دل گفتی " بابا جون من تورو خیلی دوست دارم " ..هیچی دیگه فقط قند بود که تو دل من آب میشد...

پ. ن 1: عنوان پست برمیگرده به عشق اینجانب به شاتوت...

پ.ن 2: شمام بعداز ظهرا بوی پاییزو حس میکنین ؟!..عالیه عالی....

یه روایت تصویری کوتاهم داریم تو ادامه....

               

الهی بمیرم اینجا بچه م از بس پخته و شسته و سابونده اینجوری تو آشپزخونه ولو شده ...             

یه روز جمعه که با هم کلی بازی کردیم و اون کاردستیه بالا سرتو درست کردیم...پف صورتتم بخاطر کم خوابیه دست جمعیمونه چشمک !

فینال جام جهانی 2014 ساعت یازده و نیم شب و یه شیطونک که تا ساعت سه با ما بیدار بود ...

اینم ژله دریایی (به قول خودت ) 

عاشق دامن کوتاه پوشیدنتم ( به قول بابابزرگ باز ص*ک*صی کردی.!چشمک )

یه شب که باز خاله جونو کشیدی ابوذر تا برات پشمک بخره ...

تو آشپزخونه بودم که صدام کردی و گفتی " مامانی ببین غیر مجانه چشمات شدم " !! ( دوستدارارن شبکه ی pmc  میدونن احتمالا..کلیپ غیر مجازه افشین که اولش یه آقا با دماغ زخمی و چسب زده و همین مدلی نشسته تو زندون ..خندونک)

اینروزا خیلی عکس نمیگیرم نمیدونم چرا ..ولی همینام از لحظه های بامزه ای بود که دلم خواست ثبت بشه..

پسندها (1)

نظرات (6)

آیدا
28 مرداد 93 11:27
سلام منم مثله خودتون وبلاگ نویسم اگه وقت داشتین به سایت منم یه سر بزنین
مامان باران
1 شهریور 93 8:38
الهــــــــــــــــــــی عاشقِ این عاشقانه های دو نفریم ( مخصوصاَ میون مادر و دختر ) قربونِ مهتای گلم که خستگی روزمره کاری رو از تنِ مامانش بیرون برده قربونِ اون دوست دارمهای دخترونه که نثار بابای مهربون می کنی
الهه
11 شهریور 93 3:09
عزیزم نوش جونت این عشقی که میدی و میگیری شوخیه مگه مهتاب آدم به آدم بوس و دوست دارم بده؟!
دایی رضا
31 شهریور 93 10:26
ای بی ادب چه عکسیه انداختی خجالت بکش دختر......
shabnam
11 آبان 93 0:31
Kheeeeeeeeeeili ghashang bud ! Asan delam nini khast !! :-) :-)
مامان مریم
پاسخ
سلام خانوم مهندس افتخار دادی ،قشنگ خوندی عمه جونم
دایی رضا
5 آذر 93 13:18
سلام دم بریده دایی عجب عکسای گشنگی عجب دخمل خوشگلی عجب مامانی بهبه چه مطالبی دست مامانی درد نکنه خیلی وبلاگت قشنگه.انشائ ا... زیر سایه بابا مامان همیشه ساله و شاد و زنده باشی. الهی آمین