نفس ما مهتابنفس ما مهتاب، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما مهتاب

برای فرداهایت...

1392/5/24 16:08
نویسنده : مامان مریم
580 بازدید
اشتراک گذاری

دلم میخواهد با تو حرف بزنم...حرفهای مردانه...!! شاید دیگر وقتی برای گفتنش نیابم...شاید وقتی دارم پا به پای بالیدنت پیر میشوم این آرزوها  در لابلای دقایقم گم شوند...نمیدانم برایت مهم خواهد بود که بدانی مادرت در آستانه ی 27 ماهگیت چه آرزوهایی برایت داشته یا نه؟؟! ولی مینویسم برای فرداهایت ...برای وقتی که شاید خودت دل نگران آینده ی فرشته ی کوچکت باشی...

عزیزکم دوست دارم شخصیتت در نهایت آرامش و مهربانی قاطع و محکم باشد دوست دارم اعتماد به نفس قوی داشته باشی ..دلم میخواهد پای خواسته ها و آرزوهای شخصیت بمانی ...

دلم میخواهد  یک روزی یه جایی  با دیدن یک نگاه احساس کنی سالهاست این نگاه را دیده ای و با شنیدن حرفهایش حس کنی چقدر آشناست !...دلم میخواهد فرشته ی کوچولوی من  قلبش پروانه ای شود!! ...دلم میخواهد نیمه ی گمشده ی خودش رو پیدا کند و در کنارش احساس امنیت کند..شاید بزرگترین آرزویم برای تو این باشد...شاید آنوقت تا آخر عمرم کمی کمتر ! نگرانت باشم ...وبدانم که عشق نگهدار توست..

عزیزکم دوست دارم دلت را بزرگ کنی...خیلی بزرگ...روزگار داستانهای زیادی برایت دارد..همیشه غم و غصه بوده و هست ..لحظه هایی که شاید حس کنی آخر دنیاست ...لحظه هایی که حتی دوست داشته باشی بخوابی و هیچ وقت بیدار نشوی...ولی فقط وقتی میتوانی دوباره بیدار شوی و محکمتر و زیباتر از قبل زندگی کنی که خدا را در تمام لحظاتت جاری کنی...بدون هیچ شکی میگویم

خدا برایت از همه دنیا کفایت میکند....

دخترکم کاش میشد همیشه در کنارت میبودم و نمی گذاشتم آب در دلت تکان بخورد ولی تو آمده ای که زندگی کنی...آمده ای که بیفتی بدون اینکه دستی برای بلند کردنت بیتاب باشد...آمده ای که برای ناملایمات اشک بریزی بدون اینکه آغوش گرمی اشکهایت را به جان بخرد... زندگی یعنی لمس سختیها و ساخته شدن...یعنی چشیدن غمها و پخته شدن....داری بزرگ میشوی میفهمم ،میخواهم خودت را بسازی ..به خودت ایمان داشته باشی و بدانی که خدا نیز به تو امیدوار است...به اینکه بزرگ شوی تا به او برسی...تو آیینه ای از وجود اویی زلال بمان تا تجلیش راببینی...

نمیخواهد بترسی ..اصلا همین سختیهاست که شیرینها و پیروزها را دلپذیرتر میکند...قوی باش مهتابم

نمیخواهم بگویم من همیشه درکنارت خواهم بود به من تکیه کن و بدان که هیچوقت تنهایت نمیگذارم نه...اتفاقا میخواهم بگویم من و پدرت همیشه در کنارت نخواهیم بود...میخواهم بگویم قوی باشی و به خودت تکیه کنی...حتی اگر باشیم هم به ما تکیه نکن ...هستیم مثل یک کوه در کنارت و نه تکیه گاهت...میفهمی چه میگویم...؟! میخواهم خودت هم یک کوه بشوی و یاد بگیری در زندگیت اول خداست و بعد خودت و خودت و خودت....

نمیخواهم عشق کورم کند...نمیخواهم تو را فقط برای خودم داشته باشم ...میخواهم تو خودت باشی و برای خودت...می خواهم خودی بسازی که خودت و خودم به بودنش افتخار کنیم...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (40)

عمو مسنن و عمه زری
24 مرداد 92 16:43
فعلا اولین کامنت رو ثبت کنیم تا متن رو بخونیم بعد جواب میدیم


اول شدین
فاطیما
24 مرداد 92 16:44
فقط میتونم بگم خیلی خیلی خوب بود


فقط میتونم بگم ممنون
عمو مسنن و عمه زری
24 مرداد 92 16:50
جالب بود...
و آفرین که به این نتیجه رسیدی ...
به این نتیجه که سرنوشت و تقدیر راه خودش را باز میکند...
و ما باید دعا کنیم که خدا سرنوشت و تقدیرش را خوب رقم بزند ...
قطعا اینگونه بوده و هست و خواهد بود
چون خدا مهربان ترین و دلسوز ترین است به ما ...
پس رقم میزند و زده ُ بهترین ها را...
به شرطها و شروطها...
و توکل یکی از اون شرایط و شاید اولین و مهم ترین اون باشه...
خدایا چنان کن سرانجام کار...
تو خشنود باشی و ما رستگار...


درسته کاملا موافقم
شاید اکثر مشکلات شخصی و اجتماعیه الان بخاطر همین فراموشی و بی ایمانیه خودمون باشه...
اعتقاد داشتن خیلی خیلی به آدم انگیزه و انرژی میده
وصل شدن به یه منبع نور تمام نشدنی...
امیدوارم که بتونم مهتابو با ایمان با بیارم..
عمو مسنن
24 مرداد 92 16:52
و این رو هم بگم ...
زیاد سخت نگیریم برای همه چی
خیلی از چیزها و کارها رو ما اصلا نمی دونیم ولی مدیریتش به نحو احسن با خدای واقعا مهربون ما هستش
والسلام


دقیقا
اگه ایمان داشته باشیم و خودمونو بسپاریم فقط به دستای خودش...
رضوان
24 مرداد 92 21:03
سلاااااااااااااااااااااااااام ب مامان جونی مهتاب عزییییییییییییییییییییییییییییییییییییزم


عاااااااااااااااااااااااااااالی بود
گریم گرفت از خوندن این پست
فقط ی دختر میتونه با تمام وجودش تک تک جملاتو درک کنه

دوستون دارم و بهتررررررررررررینها رو واسه مهتاب 27ماهه ی عزیزم از خدای مهربون میخوام

قربونت برم من رضوان عزیزم
میدونم عزیزم احساستو درک میکنم
دست مادر عزیزتو ببوس برای تربیت کردن دختری به این ماهی
دوست داریم خاله رضوان
مامان رادمهر
25 مرداد 92 2:03
منم از خدا میخوام که هم به شما و هم به من و هم به همه ی کسایی که دغدغشون درست تربیت کردن فرزندشونه کمک کنه که ایمان رو تو راس امور تربیتیمون بذاریم و اول از همه تو خودمون پررنگش کنیم
نوشتتون فوق العاده بود
ببخشید شما نویسنده نیستین؟؟؟؟؟؟
ببینید به نظر من شما یه مادر با اخلاق ، نمونه ، مهربون ، مقید ، فرهیخته این (بی اغراق میگم) امیدوارم بتونم از تون درس بگیرم


عزیزم واقعا از کامنتت انرژی گرفتم خیلی لطف داری ولی شاید در عمل اونجوری که گفتی نیستم..خوشحالم که دغدغه های مشترک داریم..وخیلی خیلی برام جالب بود که شما هم به این موضوع فکر میکنین و براتون مهمه ...مطمئنم که رادمهر بهترین مادر دنیا رو داره....و امیدوارم همه ی مادرایی که دغدغه شون اینه به آرزوشون برسن...ببوسش برام عشقمو
مامان هدیه
25 مرداد 92 18:13
مامان مریم اشکمو درآوردی خیییییییییییییلی زیبا بود
واقعا چقدر زیبا مینویسید


ای جوونم قربون دل پاک و مهربونت...زیبا میخونی..خوشحالم که دوستایی به زلالی شما دارمبرای هدیه ام
عاطفه
26 مرداد 92 2:25
من به تو افتخار میکنم دیگه به دیر اومدنت کاری ندارمچون هر وقت بیای غافلگیرمون میکنی آفرین دوست عزیزم دختر گلمو ببوس


آآآخ جووونم الان رو ابرام..
منم به دوستای باحالی مثل شما افتخار میکنم برای پادشاه بودا
سوسن(مامان پرنسس باران)
26 مرداد 92 3:36
خیلی با معنا و عالی نوشتی...واقعا لذت بردم عزیزم...امیدوارم تقدیر همه ی فرشته هامون نیک باشه ... آمین....ببوس مهتاب نازم رو...


آمین عزیزم
همیشه لطف داشتی...باران عزیزمو ببوس
خاله ی آریسا
26 مرداد 92 8:30
واقعاً زبیا بود دلمو لرزوند .
ایشالله که تو زندگیتون همیشه موفق و شاد باشید و هیچ چیز نگران کننده ای وجود نداشته باشه


زیبا میبینی و میخونی عزیزم...
ممنون از دعای قشنگت امیدوارم برای همه همینطور باشه
قابل توجه رضوان از طرف عمو مسنن
26 مرداد 92 10:37
با سلام و احترام : ول کنین این تفکیک جنسیت هارو بابا... از بس دختر و پسر کردین خودمون باورمون شده که باید تفکیک بشه دانشگاه و... احساسات ، خوبی و بدی ربطی به جنس نداره ممنون میشم این انتقادم رو پذیرا باشید
مامان صبا
26 مرداد 92 10:43
عالی بود خانومی

چه حرفای قشنگی بیشتر از اینکه حرفای مردونه باشه احساسات و آرزوهای قشنگ مادرونه ست



قربونت برم
آره راست میگین حرفای زنونه همیشه از حرفای مردونه قشنگترهبرای صبای نازم
رضوان
26 مرداد 92 10:45
سلاممممممم

انتقادتون کجاس عمو مسنن مهتاب جونی؟


2کامنت بالاتر
مامان موژان جون
26 مرداد 92 11:04
افرین به این مامان دست به قلم البته باید بگیم دست به صفحه کلید که اینقدر خوب وقشنگ یاداشت میکنه و دل نوشته هاشو مینویسه


ممنون عزیزم شما خوب و قشنگ میخونی...ببوس موژانمو
مامان ندا
26 مرداد 92 11:18
خیلی زیبا بود تحت تاثیر قرار گرفتم


لطف داری عزیزم...خوشحالم که حرف همو میفهمیم
مامی مهتا
26 مرداد 92 11:18
خدا برایت از همه دنیا کفایت میکند ....تو یک جمله همه چیز رو تمام و کمال گفتی ....


همینطوره فهیمه جان...همه چی تو دستای پر قدرت خودشه...دوستون دارم
رضوان
26 مرداد 92 12:10
مریم جون کامنتی نیومده از شما

راستی خصوصیییییی داریییییییییییییییییییی


دوباره میذارم عزیزم
مرسی داشتمش
سمانه مامان ستایش
27 مرداد 92 3:15
عاشق این جمله شدم: "تو آیینه ای از وجود اویی،زلال بمان تا تجلیش را ببینی"
امیدوارم اول بتونم خودم زلال بودنی رو که مدتهاست گم کردم رو پیدا کنم و بعد به دختر کوچولوم همیشه زلال بودن رو یاد بدم.اینو یادش بدم که نه غم ابدیه نه شادی...یادش بدم که فقط خدا برایت کافیست عزیزکم.
مرسی مریم جون،لذت بردم از دلنوشتۀ قشنگترو منم تاثیر گذاشت


حق با توئه سمانه جان،اول از همه باید خودمون رو اصلاح کنیم تا بتونیم الگوی خوبی برای بچه هامون باشیم..اصلا به نظر من بچه ها اومدن که ما تربیت بشیم...
ممنون که با دلت خوندی...خوشحالم که دوستانی دارم که دلشون پاک و زلاله
اليما
27 مرداد 92 10:02
سلام م م م
خدا به جاي همه ي دنيا برايت كفايت باشد


الهی آمین
وهمینطور برای شما الیمای عزیزم
مامان حنانه زهرا
27 مرداد 92 11:15
سلام خدا دخملتونو حفظش کنه


همچنین دخترتون رو برای شما...ممنون از حضورتون
عمه زری
27 مرداد 92 13:24
مریم؟
میگمجریان چیه همه معناگرا و احساساتی شدن؟
همه پستای معناگرا میذاریم؟
من! تو! عاطی! داداشم! . . .
جدأ قضیه چی میتونه باشه به نظرت؟
هوای آخر تابستون اینجوریه؟
به خاطر تموم شدن ماه رمضونه که همه دلا خدایی شده؟
ها؟
نظرت چیه؟ قضیه چیه؟



واااای گفتی هوای آخر تابستون...یعنی بعضی از بعداز ظهرا که حال و هوای پاییزی داره به معنی واقعی کلمه مست میشم ...من عاشق پاییزم..ولی خوب این نمیتونه دلیلش باشه ...ماه رمضون امسال برای من خیای پربرکت بود حتما همینه
عمه زری
27 مرداد 92 13:26
راستی آپم



ممنون بابت اطلاع رسانی
فاطیما
27 مرداد 92 17:23
خاله شما لینک شدید


ممنون عزیز دلم..
عاطفه
28 مرداد 92 2:15
قالب عوض شده یا من چپ میبینم ؟ خوشگل تر و روشن تر و باز تر و رنگی رنگی تر شده انگار ! آره ؟ اگه اینجوره مبارک باشه اگه نه تروخدا به روم نیار خجالت میکشم


مگه میشه تو اشتباه ببینی عزیزم...قربونت برم من
حاصل تلاش مهندس عمه زریه مهربون و دوس داشتنیه خودمونهاز همین جا رسما قربونش برم
عاطفه
28 مرداد 92 2:17
جل الخالق
عمه زری فقط کار خداس ! میبینی ؟!



واقعا ...خدا ایشاله همه مونو درس کنه
مامان مرضیه
28 مرداد 92 3:35
مریم عزیزم مثل همیشه زیبا، تامل برانگیز و سرشار از احساس و شور.



ممنونم عزیزم...حضورت و نظر قشنگت مثل همیشه پر از انرژی و لطفه...دوست داریم و برای پارسای عزیزم
مامان محمدطاها
28 مرداد 92 14:55



برای شما و مهربونیاتون
مامان محمدطاها
28 مرداد 92 14:58
اگه اشکال نداره من این متن زیبا رو از قول خودتون تو وبم بذارم
دوست دارم همیشه داشته باشمش


خوشحال میشم عزیزم...امیدوارم محمدطاهای عزیزم در سایه ی شما مومن و قوی بار بیاد...
عمه زری
28 مرداد 92 15:29
آره عاطی جون
حال قشنگیه
خداروشکر
ای کاش همیشه همینجوری بمونیم



موافقم..عالیه..انگار رو ابرایی
عمه زری
28 مرداد 92 23:29
ای جان
نوش جونت عزیز دلم . کاری نکردم که!
قابلی نداره



قربونت برم...برای مهربونترین دوست دنیا
مهتاب جون
29 مرداد 92 9:12
مهتاب جون با وجود مامان خوبی که داره حتمآ آینده خوبی خواهد داشت،زندگی با امید ساخته میشه امید بچه ها به پدر و مادرشونه تنها یاد دادن دوست داشتن میتونه کافی باشه برای شناخت دنیا و زندگی خوب و آروم /.
تبریک میگم قالب قشنگی انتخاب کردی مامان خوش سلیقه مهتاب جون./آدم حس میکنه وارد یک اتاق آروم میشه... برا مهتاب


ممنون عمو جون..
کاملا باهاتون موافقم ...اصل دوست داشتنه...باید یاد بگیریم به همه کس و همه چی عشق بورزیم...
چه خوب ...همیشه دوست دارم مهمونای مجازیمون احساس خوبی داشته باشن..
مامان امیرناز
29 مرداد 92 10:09
سلام نازنینم حتما مهتاب وقتی بزرگ شده به داشتن همچین مادری به خودش می باله خدا را برایتان ارزو دارم


چه آرزوی قشنگی عزیزم..ممنون
امیرنازمون هم بهترین و مهربونترین مادر دنیا رو داره
عمو مسنن
29 مرداد 92 15:11
اوه اوه
عاطی و عمه زری و مامان مهتاب چه دل و قلوه ای بهم میدن
اینجارو با چت روم اشتباه گرفتن!!!
واقعا که ...
ولی خداییش قالبتون قشنگه شده همش بخاطر ساده بودنش هستش


...عمو داشتیم؟؟!!
مرسی آخه ویرایششیو یه خانوم مهندس با سلیقه انجام داده..میشناسینش؟؟
متین
29 مرداد 92 17:43
سلام عزیزم
قالب نو مبارک
چه جالب منم قالبم مثل شماست
چطور پهنش کردی؟
و انگلیسیشو فارسی کردی
میشه بگی؟
پست جدید هم داریم
مهتاب جون و ببوس


ممنون چه تفاهمی..
حقیقتش کدش رو دادم به یکی از دوستام که شرکت طراحی وبسایت دارن...
حتما عزیزم الان میام
مامان آوينا
29 مرداد 92 18:43
ايشالا كه مهتاب عزيزم در كنار بابا و مامان مهربونش همه خوبيها رو تجربه كنه ومطمئنا روزي با غرور از داشتن همچين مادري اين مطالب و ميخونه
منم از فكر آينده اين كوچولوها و نقش ما تو زندگيشون اشكم در مياد گاهي عشق كورم ميكنه و ميخوام فقط مال خودم باشه
واسه مهتابم


میفهممت عزیزم...مادر بودن ایجاب می کنه این عشقو...
مطمئنم که آوینا هم بهترین پدر ومادر دنیا رو داره و در آینده موفقیتاش باعث خوشحالیمون میشه
مادر
30 مرداد 92 9:53
بسیار زیبا وروان نوشتید باتشکر از شما این راه ادامه دهید.


ممنون دوست داشتم آدرسی از شما می داشتم...
سارا مامانی شیدا
30 مرداد 92 13:12
آمین
خیلی قشنگ نوشتی مریم جون اشک توی چشمام جمع شد حرف دل همه مامانا
منم امیدوارم مهتاب جونم و همه کوچولوهای مهربون همیشه سلامت باشن


ایشاله سارای عزیزم...قشنگ خوندی عزیزم...دوست دارم و برای تو شیدای نازم آرزوی خوشبختی دارم
مامان هدیه
30 مرداد 92 17:40
به به قالب جدیدتون مبارک...خیلی خوشمله
با عکسای مهتاب جوووووووووونی خوشملترم شده


چشات خوشگله عزیزم...برای هدیه ی خوشگل و سفید برفیه خاله
رضوان
4 شهریور 92 19:23
مریم جون مشه بگی چیه همون کامنتی ک نوشته قابل توجه رضوان از طرف عمو مسنن
نمیفهمم


الهی بمیرم بذار به عمو میگم بیاد وبلاگت برات توضیح بده
sima
12 شهریور 92 7:56
دست نوشته ات حرف نداره یعنی آخر آخرشهههههههههههههههه مرسی عزیزم خیلی عالی نوشتی مثل همیشه


مرسی از تعریفت عزیزم...مثل همیشه حضورت پر از انرژیه..