عکسای آتلیه مهتاب نفسم...
دیشب دو تا از عکسایی که شهریور گرفتیمو آماده کرده بودن.....اینجا میذارمشون ..من که خیلی دوسشون دارم...
من این عکستو خیلی میدوستم....ناز شدن نه...فداش بشم من...
عسلکم دیروز خاله معصومه و سعید اومده بودن پیشت وقتی من اداره بودم وکلی با هم بازی کرده بودین...خاله میگفت وقتی میخواستن سماورو روشن کنن باهاشون دعوا کردیو وگفتی"نکنین..نکنین" الهی فدای تو بشم من...دیشب بابا صدام کرد توام همش تقلید میکردیو میگفتی "م یم" ....قربون اون مریم گفتن تو بشم من..صبم تا 10:30 خواب بودی.وقتی بیدار شدی اومدم بالا سرت و کلی بوست کردم توام کلی منو بوس کردی جیگرم...بعدش صبونه خوردیو "اگوسیا"(انگور سیاه که عاشقشی و اینقد با اشتها میخوری که نگو)....بعدش "اتیش" یعنی فندکو گرفتی و میگی" بلدی لوشن کنی؟"!!!! ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی