خدایا شکرررررت.......
روزی که آدم با خنده ی فرشته کوچولوش از خواب بیدار بشه رو با هیچی نمیشه عوض کرد..خدا رو شکر امروز دیگه حالت خوب خوب شده...صبح به پیشنهاد خودت "مموخ" یعنی تخم مرغ آب پز خوردی و بعدشم سمنی خوردی ..وبا مامان نقاشی کشیدیمو و تو هم به سبک خودت ماه و ستاره کشیدی (یه خط ماه یه خط ستاره)...اما موقع خدافظی و اومدن به اداره اینقد واسم سخته که تصمیم میگیرم دیگه نرم سر کار و پیشت بمونم ولی فکر آینده ی تو و رفاه بیشتری که میتو نیم برات فراهم کنیم منو تشویق میکنه که این سختیا رو تحمل کنم...توام فرشته ی من با اون قلب مهربونت ..مامانو بخاطر اینکه تنهات میذلره ببخش و بدون که لحظه لحظه عاشقته...بوووس ...راستی بعد سحرواسهشیرخوردن بیدارشدی ومن تا آماده شم شیرت بدم با همون چشمای بسته گفتی"بیا عسلم"!!! همون حرفی که من همیشه وقتی میخوام شیرت بدم میگم..اینقده ذوق کردم که اگه خواب نبودی میخوردمت..شانس آوردی شیرینکم...