روزانه ها...
سلام عزیزم...امروز خدا رو شکر صبح که میخواستم بیام اداره خواب بودی ومن گریه ی تو نازنینمو ندیدم خیلی ممنونم هرچند ساعت 7واسه خوردن شیر بیدار شدیو و قبل هر چی سوال کردی"خاله خاله کجاست؟"...بمیرم من که نگران اومدن پرستار و رفتن مامانی قربونت برم من...دیروز روز خوبی بود..از اداره که اومدم با هم رفتیم آب بازی...بعدش برات جیگر کبابی کردم و توام خیلی قشنگ خوردیشون..آخه دلم میخواست دخترمو بعد مریضی اش تقویت کنم...بعد ناهار هر کاری کردم نخوابیدی و با اومدن بابا کلن خواب از سرت پرید ولی عوضش کلی با هم بازی کردیمو منو شگفت زده کردی...آخه بعد اینکه خسته شدی گفتی"لا لا کنیم" بعد شروع کردی به خوندن لالایی ات"مهتاب لالا..مهتاب لالا...آمد دوباله مهتاب لالا"!!! منو میگی کلی ذوق کردم ..خیلی خوب شعرو با آهنگش خوندی ...فدات بشم که اینقد به همه چی دقت میکنی و زود یاد میگیری..شبم موقع نقاشی کشیدن شعر "چشم چشم دو ابرو رو" قشنگ یاد گرفته بودی در حالیکه چند بار بیشتر واست نخونده بودم....خلاصه اینکه به خودم افتخار میکنم که همچین دختر باهوشی دارم....موقع خوردن سوپتم دو تا خرگوشتو نشونده بودی کنارت و من واسه اینکه تو رو تحریک به خوردن کنم اول قاشقو میبردم به طرف خرگوش و بعد میگفتم "برو پررو ..سوپ مال مهتاب..." اونوقت توام با هر قاشقی که پر میشد میزدی تو سر خرگوشه و میگفتی"پللو"!!! یعنی پررو