نفس ما مهتابنفس ما مهتاب، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما مهتاب

حیاط خلوت...

1392/6/11 11:27
نویسنده : مامان مریم
523 بازدید
اشتراک گذاری

توی روزای قشنگ مادری یه لحظه هایی هم هست که واقعا دلت میخواد جیغ بزنی یا بشینی یه گوشه و های های گریه کنی...یا اینکه سرتو محکم بکوبی به دیوار !!

البته همینم یه جور عشقه ها ...همین که وقتی داره از کله ات دود میزنه بیرون بجای خالی کردن سر شیطونک مذکور بخوای سرتو بکوبی به دیوار..لبخند

همین که وقتی تازه از سر کار برگشتی و یه عالمه کار داری که تا اومدن بابا از اداره انجام بدی و خانوم معذرت میخوام برای پیف کردنش نیم ساعت جنابعالی رو معطل خودشون بفرماین و بعد از انجام کار مهمشون تازه دنبالشون را بیفتی تا افتخار بدن و شلوارشونو  بپوشن...اونوقت من که دارم دندونامو روی هم فشار میدم کل عصبانیتمو روی شلوار بیچاره خالی می کنم و با شدت هر چه تمامتر میکوبمش به زمین...

همین که عصر میخوای چشاتو بذاری رو هم ولی خانوم تازه یادش میاد که وای چقدر کار داره و هنوز همه ی کشوهای خونه رو زیرو رو نکرده..!! و یهو  چشاتو که از فرط خستگی چند دیقه بسته شده باز میکنی باصحنه ای مواجه میشی که دوست داری دوباره ببندیشو فک کنی همش یه خوابه  ...لباسات ، رو تختی و رو بالشی ، والبته صورت معصوم! خودش پر از رژه...و وقتی صورت متعجب و در حال انفجار تو رو میبینه نیششو باز میکنه و میگه : بخند...!!

همین که کلی برای عصرت نقشه کشیدیو یه عالمه خریدای رنگ و وارنگ برای خودت تصور کردی اونوقت خانوم خانوما تا پاش به خیابون میرسه یه ریز میگه : بغل بغل !!

همین که کل اصول تغذیه ای رو توی یه سوپ براش جمع می کنی و با کلی ذوق و شوق میاری که خانوم میل کنن و ایشون نه تنها تستش نمی کنه که فقط و فقط اصرار می کنه به خوردن نون خالی !!

همین که وقتی با عجله مشغول آشپزی و شستشویی و یهو بر میگردیو میبینی کل روغنا رو خالی کرده رو فرش، یا شیشه مربا رو چپه کرده تو کابینت، یا همه ی ادویه ها رو با هم قاطی کرده ..

و..همین که وقتی دلت گریه میخواد فرشته اتم چشاش پر اشک میشه و تو بجای آروم کردن خودت باید اونو آروم کنی...

آره عشق من در کنار همه ی اون لحظه های عاشقانه ،لحظاتی هم هست که واقعا دلت برای آرامش و سکوت روزهای دو نفره تنگ میشه...برای نشستن جلوی تلویزیون بدون اینکه یه وروجک از سر و کولت بالا بره!،دیدن سریال مورد علاقه ات بجای پرشن تون !،خوردن یه نسکافه ی داغ ( نسکاکا بقول مهتاب ) بجای هر 2 دیقه آب دادن به شما ! ،والبته خوابیدن هر وقت دلمون خواست ...

ولی خونه بدون تو هم خالیه خالیه...حتی نفس کشیدنم هم سخت میشه وقتی توی خونه باشم و تو نباشی...



پسندها (1)

نظرات (34)

منصوره
11 شهریور 92 11:34
خیلی خوب بود . یعنی منم این لحظاتو تجربه میکنم؟
امیدوارم مامان صبوری باشم.
سالم باشین هردوتون.



قربونت عزیزم...چرا که نه؟!
حتما همینطوره دوست عزیزم..
هر سه مون
رضوان
11 شهریور 92 20:13
دلم غشششششش میره واسه روزایه مادرانه ...........

عاشقتم فرشته کوچولوی شیرین زبون


الهههههی قربون اون دل کوچولوت برم من...
منم عاشقتم خاله رضوان
عاطفه
11 شهریور 92 23:17
هــــــــــــــــی ! یعنی حالا حالا ها این وضع ادامه داره ؟ دلم خوش بود بزرگتر میشه همه چی برمیگرده به وضع سابق ! خیال باطله پس ! خوب درکت میکنم !
ولی مهتاب جونم هرکاری دلت میخواد بکن خاله ! مگه چند سال میتونی بچگی کنی‌ ؟
مامانی مثبت باش ! محکم باش ! قوی باش !‌عشق بده


آره خواهر...به قول مادرم بچه ها هرچی بزرگتر میشن سختیاشونم بزرگتر میشه......
میکنه خاله جان خاطرت جمع ..
من عاشق همه ی خرابکاریاشم...باور کن
فاطمه باقری
11 شهریور 92 23:20
این لحظات شیرین ترین لحظه هاییه که یه زن تجربه میکنه و بخاطر همینه بهشت زیر پای مادران است
امیدوارم همیشه شاد باشین
ولی خیلی شیطونی مهتاب کوچولو



حق با توئه عزیزم...خدا کنه..بهشت الانشم با این فرشته ها پیش رومونه..
قربون شما برم من..
میبوسیمتون
sima
12 شهریور 92 7:51
خیلی قشنگ نوشتی .... عالی بود دقیقا تداعی لحظه های همه ماماناست ، اینا صبوری،مهربونی،ایثار و محبت مامانا رو نشون میده ... مرسی مریم جون


قربونت برم سیما جان...دقیقا همینطوره همه ی مادرا این لحظه ها رو دارن...میبوسمتون دوستای فرشته ی من
maman taraneh
12 شهریور 92 11:29
کاملا درکت میکنم !!!!!!!
ولی کافیه یه روز از حد معمول بیشتر بخوابه یا اونروز بچه ی خوبی باشه یا خدای نکرده بیحال باشه مدام میگم ترانه پاشو خونه رو بهم بریز پاشو مامان پاشو شیطونی کن !
خدا نگه داره همه بچه ها رو واسه ماماناشون
وقتی مامان میشی و یهویی کلی بوس بارون میشی باید بهاشم بپردازی
چه عکس جالبی خیلی با نمکه


منم کاملا میفهمم چی میگی عزیزم...
دقیقا وقتی یه کم بیحالن انگار خودتم افسرده میشی..عادت کردیم به شیطنتا و شلوغیاشون...
ایشاله هزار مرتبه...وجودشون برامون پر از خیره...
قربونت برم فرنوش عزیزم...برای ترانه ی قشنگ زندگیتون
مجید
12 شهریور 92 13:17
پس با این حساب دخخخخخلتون اومده!!
البته در مورد راههای بیشتر آب و تاب دادنش میتونین از بقیه کمک بگیرین.



خیلی بیشتر از اینا...
حتما همینکارو میکنم
مامان مرضیه
12 شهریور 92 15:58
مامان مهربون پس من چی بگم که اول راهم و بی تجربه
از طرفی هم این وروجکا بزرگ میشن و ما دلمون برای این شیرین کاری ها و خراب کاری ها تنگ میشه
دوستون دارم


میدونم مرضیه ی عزیزم..ماها همه مثل همیم..تجربه های مشترک داریم...و خدا رو شکر که همدیگه رو داریم...
حتما همینطوره...همه چیشون شیرینه برای پارسام
شیدا مامان الینا
12 شهریور 92 15:59
تا حالا فکر میکردم مامان بی طاقتی هستم یه وقتایی از خودم خجالت میکشیدم وقتی وبلاگ مامان های دیگه رو میخوندم که چقدر با حوصله هستند اما حالا فهمیدم اگه مامانا یه کم فقط یه کم از کم آوردناشون بنویسند معلوم میشه که درضمن اینکه همه دیوانه وار عاشق نو گلامون هستیم یه موقه هایی هم واقعا کم می آوریم و .... و.... اما اگر فقط چند ساعت ساکت باشند و خدایی ناکرده مریض تنها آرزویمان این است که خدایا زودتر خوب بشه و تمام خونه رو به هم بزنه فقط خوب بشه . خدمونیم ها عجب موجوداتی هستیم ما مادر ها
mamanebaran
13 شهریور 92 9:35
عزیزممممممممممممممممممممممم خیلی خیلی زیبا بود مثل همیشه لذت بردم ، فدای شیطنتای مهتاب جوووونم فدای شکل ماهت
مامان ندا
13 شهریور 92 12:25
اخ مامانی حرف دلمو چه زیبا نوشتی عاشقتم مهتاب جونی
مامان حلما
13 شهریور 92 13:49
ماشاالله چه دخمل نازی . خدا حفظش کنه به ما هم سر بزنین خوشحال میشیم . با تبادل لینک موافقی؟
مامان هستی
13 شهریور 92 14:02
سلام وای که حرفایی که زدی حرف دل همه مامانا است ولی خدا همه این وروجکها رو حفظ کنه که کل زندگی به عشق اوناست .
مامی مهتا
13 شهریور 92 14:18
آی گفتی مریم جون .... دود بلند شدن از سر رو خیلی خوب اومدی .... اما به قول خودت همه اش عاشقانه است ........من هم گاهی دلم میخواد مثل قبل که دونفر بودیم راحت برای خودم ساعتها بی دغدغه کتاب بخونم یا سریال مورد علاقه ام رو ببینم اما ..... اما وقتی مهتا نیست بدون حظورش نمیتونم هیچکدوم از کارها رو انجام بدم انگار هیچ چیز دلچسب نیست ......این یعنی عشق مادرانه
دایی آخری
13 شهریور 92 14:38
تو خونه مامان بزرگش که خیلیم بچه خوبی میشه حتی تو لباس شستن هم کمک مامان بزرگش میکنه
اینم مدرکش :
http://upload7.ir/images/60256494624861364359.jpg



ای دایی نامرد...حسابی از دخترم کار کشیدیا...حالا دیگه لباساتو میدی دخملم بشوره..
میم مثه محیا
14 شهریور 92 1:39
وااای نه...یعنی بزرگترم ک میشن بازم دردسر دارن؟ روزی نیس ک آرزو نکنم محیام بزرگتر شه تا یه نفس راحت بکشم اما ظاهرا آرزوی عبثیه!! اما راس گفتی باوجود همه سختیا زندگی بدونشون بی معنیع و خونه سوت و کوره
رضوان
14 شهریور 92 12:45
چرا دیگه ب من سر نمیزنی
مامان بابای الیسا
15 شهریور 92 10:53
یه لحظه سکوتشون زندگی رو بی معنی میکنه برامون
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
15 شهریور 92 11:23
عزیییییییییزمدختر به این خوبی مریم جون هیچ وقت نگو دلت برای اون روزهای دونفره تنگ میشه ، بگو در کنار مهتابم آرامش رو میخوام ، کم کم بهش یاد بده که یه روزهایی اون بشه مامانت و هواتو داشته باشه ، لذتش بی نهایته وقتی که یه وروجک شیطون سعی میکنه از مامانش مراقبت کنه اینکه صدای tv مامان رو بیدار نکنه اینکه فکر کنه مبادا مامان سردش باشه و تصمیم میگیره به هر شکلی هست از توی کمد یه پتو بیاره و با حوصله بازش کنه و آروم طوریکه مامان بیدار نشه بندازه روش... دخترها زود یاد میگیرن که برای بابا و مامانشون مادری کنن
سارا مامانی شیدا
15 شهریور 92 13:54
وای دوستم چقدر قشنگ همه لحظاتی که به نظرم همه مامانا تجربش میکنن رو توضیح دادی و حرف دل ما مامانایی که فرشته های توی این سن و سال دارن رو گفتی عالی بود
ویدا
15 شهریور 92 17:52
ماشاالله مامانی براش اسپند بریز الهی قربون اون عکس خوشگلت برم
مامان ترانه و برنا
15 شهریور 92 19:13
مهتاب نازم روزت مبارکههههههه گل دختر زیبای هستی
مامان ترانه و برنا
16 شهریور 92 9:39
قربونت برم گلم سابق و خوب اومدی آخییییییییییییییییی چه دورانی داشتیم نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلم خواست
مامان رادمهر
16 شهریور 92 11:45
مریم جون حرفات مثل همیشه حرف نداشت خدا همه ی بچه هارو حفظ کنه واقعا چرا با این همه زحمت و سختی و بیخوابی که برامون میتراشن بازم تا حد مرگ دوسشون داریم و حتی طاقت یه لحظه دوریشونم نداریم؟؟؟؟آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
عمو مسنن
16 شهریور 92 15:26
عجب ...
گویا حسابی مچل میشین
البته معلوم نیس چقدر پیاز داغش رو زیادتر کردین چون مهتاب جون و این همه مچل بازی
نه نه
اصلاً صحت نداره


آره حسابی عمو
مخصوصا اگه خودتم خسته و بیحوصله باشی..
چشم هر چی شما بگین..نوبت شما هم میشه اونوقت میبینمتون
مامان مهتاب
16 شهریور 92 16:53
عالی نوشتی عزیزم دقیقا حرف دل همه مامانارو زدی گلم...... الحق که مهتاب ها خیلی شیطونن......


مرسی عزیزم لطف داری ...واقعا همینطوره...ببوس مهتابتو...
مائده(ني ني بوس)
16 شهریور 92 23:15
روزت مبااااارك
مامان امیرناز
16 شهریور 92 23:45
سلام عزیزدلم با این جمله اخرت خیلی موافق واقعا که حرف همه مادراست نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست
بیا اپم دوستم


قربونت برم واقعا همینطوره...میبوسمتون
عمه زری
17 شهریور 92 14:45
ای بابا ببین همش ۲هفته نبودیم چقدر پست جدید گذاشته این مامان مریم اکتیو !

وای مریم با این پستت یه کم ترس برم داشت!!! میگم بی خیال! بچه دار نشم بهتره نه؟؟؟

به این چیزاش فک نکرده بودم تا حالا . . .

یعنی این شکلی نشیم؟؟؟
ولش کن همون باشیم بهتره
اما نـــــــــــــــــه . . .
من نی نی میخوااااااااااااااااااااااام . . .


قربونت برم من عزیزم دلمون برات تنگ شده بود عشقم
آره دیگه ایناشم هست..همش شیرین زبونیو خنده نیست..
فعلا زوده ولی بشین خیلی هم خوبه نترس
مامی یلدا و سروش
18 شهریور 92 0:15
حست رو شدید درک میکنم این حس شیرین همه ماماناس که خدا بهمون یه صبر جمیل عنایت کنه تا زندگیمون بیش از بیش شیرین بشه. حیفه که نعمت بچگی رو این فرشته ها بگیریم
خدا خودش پشت و پناهشون باشه


درسته عزیزم...اونا حقشونه که بچگی کنن مقصر ما مادرای کم حوصله ایم که براشون وقت نمیزاریم...ان شاله...ببوس فرشته های قشنگمو
مامان بهار
23 شهریور 92 11:45
خیلی وجد اومدم از خوندن نوشته هات
انگار یه جورایی همه مادر ها با هم همدردن و خیلی خوب همشو نوشته بودی
انگار یه انرژی مثبت به وجود آدم دمیده میشه وقتی میبینه که همه دارن مثل همدیگه با مشکلاتشون دست و پنجه نرم میکنن و دست آخر شیرینیه که نصیبشون میشه
پایدار باشی و امیدوار


دقیقا روزهای مادرا خیلی شبیه همه...خوشحالم که وبلاگ مارو میبینین و با هم همدردیم...زندگیه مادرا شوکرانه سخت اما شیرین..برای بهارم
زهرازری
25 شهریور 92 12:17
ای بابا ما هی میایم به امید اینکه یا کامنتا رو جوابیده باشی یا پست جدید گذاشته باشی
اما زهی خیال باطل!!!
پاینده باشی



ببخشید خوب عمه زری جوون این روزا یه خورده تنبل شدم..
قربونت برم من عزیزم
سوسن(مامان پرنسس باران)
2 مهر 92 0:50
خیلی عالی نوشتی مریم جون... انشالله که همیشه تنشون سالم باشه...این دوران هم میگذره و مطمئن باش که دلمون واسه این کارهاشون خیلی تنگ میشه...
مهتاب نفس رو مچاله کن از طرف من......عاشقشم.


میدونم واقعا همینطوره...ایشاله که همیشه سالم باشن و ما از وجودشون عشق بگیریم
ما هم عاشق پرنسس خوشگلمونیم
مامان آتنا
19 آبان 92 10:01
فوق العاده بود ، هم کلی خندیدم، هم یاد همین روزهای خودم افتادم، خیلی خوشگل مینویسی ، ن.شته هانو دوست دارم. واقعاً لذت برم ممنون. مهتاب خانوم عسل مسل شما خیلی نازی، قربون شیطونیات برم، اگه یه دوست مث دختر من داشته باشی قشنگ با هم یه تیم موفق رو تشکیل میدینقربون
مامان مریم
پاسخ
لطف داری عزیزم...باعث خوشحالیه که به جمع دوستای ما اومدین...ببوسین آتنای عزیزو دوست داشتنیو...