نفس ما مهتابنفس ما مهتاب، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما مهتاب

مگه میشه با تو قهر کرد آخه...

دیروز ناهارتو کم خوردی عصری برات عدسی گذاشتم با سیب زمینی (سمنی) که خیلی دوس داری...آماده که شد چند تا قاشقو با اشتها خوردی تا اینکه چشمت افتاد به لیمو ترش ...اینقد گفتی "تش" که مجبور شدم بدم بهت.دیگه ام غذا نخوردی ..منم مثلا باهات قهر کردم وبهت اخم میکردم..قربون جیگرم برم که قشنگ درک میکردی..نشستم روی مبل ...اومدی دسته ی مبلو گرفتی وهی با ناز میگی"مامانی؟"...منم جوابتو نمی دادم...بعدش میگی"بگل کند"یعنی بغلم کن...قربونت برم چند بار بی اعتنایی کردم آخرش با گریه میگفتی"مامانی بگلم کند"...آخه شما بگین کی دیگه میتونه اون چشای خوشگل خیسو ندیده بگیره ..بغلت کردمو کلی ام بوست کردم...قربونتم برم که توام دستاتو دور گردنم حلقه کردی وسرتو گذاشتی رو شو...
25 مهر 1391

مهتاب لالا...

دختر گلم تو این عکس در حالی که منو بابا در تدارک رفتن به بیرجند و خونه عمه جون بودیم راحت و آروم خوابت برده بود..مثل فرشته ها خوابیدی دختر ناز مامان..توی راه هم همش تو بغل مادربزرگ خواب بودی..قربونت برم که اینقده ماهی..مماختم میبینی یه لک کوچولو داره؟..آخه چند روز قبلش از لبه تخت افتادی ..!!بس که آتیشپاره ای تو شیطون...بوس بوس الهی فدای فرشته ام بشم.... ...
25 مهر 1391

متفرقه..

چند تا عکس با موضوعات مختلف ازت تو این پست میذارم...هر عکس و هر لحظا از تو برامون یه خاطره ی شیرینه.. اصلا اجازه نمیدی این گردنبند یا دستبندا رو تنت کنم..زودی درشون میاری...این لباسم عمو مرتضی برات خریده بود از مکه...تا حالا هر چی عمو مرتضی برات آورده خوشگل بوده مغلومه خوش سلیقه است ..خوش بحال ریحانه جون... این لباسم عمو برات از مکه آورده بود...ین توپم وقتی هنوز اصلا نبودی از چابهار بابایی خریده بود واسه نی نی اش...بهش میگفتی "بوت" عاشقشم بودی... اینجا از خونه خاله معصومه اومده بودیم..آخه از سفر حج برگشته بودنو با هم رفته بودیم استقبالشون...میبینی چقد ذوق کردی آخه دستمال کاغذی دیدی...دشمنش بودی...اگه میدیدیش در چشم به هم...
25 مهر 1391

برای تو

عشق من همسرم... دنیای من با وجود گرم و پر از عشق تو بود که رنگی از نور گرفت...و از تو بود که من عشق را فهمیدم... عزیزم میخواهم از تو بخاطر همه مهربانی ها و گذشت هایت...همراهی ها و همدلی هایت...واز همه مهمتر هدیه شیرین و آسمانیت "مهتاب" تشکر کنم..و از خدا بخواهم تورا برایمان تا همیشه نگهدارد... ...
24 مهر 1391