درخشش لحظه های من
چشم هم میزنی اردیبهشتم از نیمه گذشته...بهار امسال پر از نعمت و برکته ..روزهای اردیبهشتیه ما عین خود بهشته ...هر روز بارون و بارون و بارون...و عطر مست کننده ی یاس توی خیابونا...ذهن من اما این روزها پر از سواله ..پر از فلسفه های تکراری و چراهای بی جواب و همیشگی..دخترکم به همین زودی تو داری دختر کوچولوی سه ساله ی من میشی ..منی که در آستانه ی سی سالگی هنوز حس میکنم کوچولوی سه ساله ی بابام !! منی که هنوز یه آغوش پر محبت میخوام واسه دلتنگیای دخترونم ...یه پا که سرتو بذاری روش و یه دست مردونه و مهربون که موهاتو نوازش کنه...دخترکم مامان سی سالت هنوز دستای بابا رو میخواد و سفره ی گرم و رنگاوارنگ مامانو...مامان سی سالت هنوز دلش بچگی میخواد ..ا...